
|
دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : ملیکا
یه دخترایی هستن که
خیلی مغرورن با غریبه ها جدی با دوستا و آشناها مهربون عاشق بچه کوچیکا و مامان بزرگا و بابا بزرگا عاشق خانوادشونن خیلی حساسن خوشرو و خوش خندن گاهی لجبازن کمی لوسن دل پاک و نجیبن از اینا که همیشه واسه همه حامی بودن این دخترا وقتی عاشق میشن خیلی شکننده میشن چون غرورشونو واسه عشقشون میذارن کنار زود عصبی میشن .. اما زودم آروم میشن اشکشون دم مشکشونه این دخترا زندگین... از این دخترا .. اگه نصیبتون شد قدرشونو بدونین .. هواشونو داشته باشین چون اگه بشکنن .. یه روز بی سر صدا میذارن و میرن نظرات شما عزیزان:
lسلام خسته نباشی مطالبت خیلی خوبن به این متن ها ادامه بده مرسی
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() سعید
![]() ساعت17:19---6 اسفند 1393
با مداد رنگی روز آمدنت را نقاشی می کشم
جاده های رفتنت را خط خطی... کسی برای من جز تو نیست بودنت مثل دریایی من را دربرمیگیرد بگو کدامین صبح میآیی؟؟؟ کدام چمدان مال توست؟؟؟ بگو کدامین روز مال من می شوی؟؟؟ ![]() ![]() ![]() سعید
![]() ساعت17:13---6 اسفند 1393
تو را دزدیدم از تقدیر دلگیر که می شوی دوست دارم تمام جاده ها چالوس من باشند ! مسیرت را به گردنم بیندازند ... تا بی آنکه از کوله ات، قدم به قدم برایم نشانی بیفتد ادامه ات دهم من، رد پایت را از سر راه نیاورده ام ! که با پاشنه هر سیندرلایی پایکوبی کنم من تو را با تمام بی کسی ام کشف کرده ام وقتی که چشم هایت نگهبان ِرشوه نگیر و خواب آلود ناشناخته هایت بود تو را دزدیدم از تقدیر و پیش خدا انکار کردم داشتنت را تا به بهانه ی عدالت خنده هایت را به مساوات تقسیم نکند .... ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |